پروردگارا |
پروردگارا ! سینه مرا گشاده دار و کارهایم را بر من آسان گردان وگره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
بارالها ! هنوز نمی دانم فراق پدر،مادر،برادروخواهرانم را به کدامین دادگاه گلایه کنم ، هجرانشان را به کدامین دادگاه شکایت کنم لیک در راستای افق ایستاده ام ونگاهم را بر دروازه های زنگار بسته آسمان دوخته ام وبه رسا بودن سکوت فریاد می کشم و داد را به محکمه عدل الهی دعوت می کنم.
خداوندا ! هنوز نمی دانم که آن مرد آسمانی ستاره شمار ، در کدامین گهواره آسمانی به خواب ناز فرو رفته است ، تا ازروی مهربانی برخیزد وبه سوگوای تنهائیم بنشیند ، ورنه چگونه بتوانم به خوابم ، خاک مرده بپاشم ، لیک جدایی قانون است ومن بر رویت خدایم محرومم
خداوندگارا! اینک دستانی بر قلبم چنگ می زند تا شقایق در دامنه کوههای زیر آب به گریستن دچار شود.
بارالها ! آنگاه که آن مرد آسمانی ستاره شمار را به خاک می سپردند وجنش عروسی او را بر پا می کردند ، من نبودم ، ولی در انتظارش لحظه ها را خون گریه کردم وثانیه ها را سرختر از خون گریستم.
پروردگارا ! می خواهم زلیوان اشک ، زلیوان فرقت ، زلیوان گریه گلویی تازه کنم ، من اشکهایم را قاب گرفته ام وبر دیوار اطاقم به یادگارشان کوبیده ام. |
نويسنده: علی نویدی شماره خبر: 13 زمان: 1:38 تاريخ: جمعه 15 دی 1398برچسب:پروردگارا, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
صفحه قبل 1 صفحه بعد
Powered By a.navidi@ymail.com | Template By: alinavidi |