مردی با چشمان شیشه ای


اشعار ودلنوشته های من - می خواهم زلیوان اشک نفسی تازه کنم

پروردگارا

پروردگارا !        

سینه مرا گشاده دار و کارهایم را بر من آسان گردان وگره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.

 

بارالها !

هنوز نمی دانم فراق پدر،مادر،برادروخواهرانم را به کدامین دادگاه گلایه کنم ، هجرانشان را به کدامین دادگاه شکایت کنم لیک در راستای افق ایستاده ام ونگاهم را بر دروازه های زنگار بسته آسمان دوخته ام وبه رسا بودن سکوت فریاد می کشم و داد را به محکمه عدل الهی دعوت می کنم.

 

خداوندا !

هنوز نمی دانم که آن مرد آسمانی ستاره شمار ، در کدامین گهواره آسمانی به خواب ناز فرو رفته است ، تا ازروی مهربانی برخیزد وبه سوگوای تنهائیم بنشیند ، ورنه چگونه بتوانم به خوابم ، خاک مرده بپاشم ، لیک جدایی قانون است ومن بر رویت خدایم محرومم

 

خداوندگارا!

اینک دستانی بر قلبم چنگ می زند تا شقایق در دامنه کوههای زیر آب به گریستن دچار شود.

 

بارالها !

آنگاه که آن مرد آسمانی ستاره شمار را به خاک می سپردند وجنش عروسی او را بر پا می کردند ، من نبودم ، ولی در انتظارش لحظه ها را خون گریه کردم وثانیه ها را سرختر از خون گریستم.

 

پروردگارا !

می خواهم زلیوان اشک ، زلیوان فرقت ، زلیوان گریه گلویی تازه کنم ، من اشکهایم را قاب گرفته ام وبر دیوار اطاقم به یادگارشان کوبیده ام.

نويسنده: علی نویدی شماره خبر: 13 زمان: 1:38 تاريخ: جمعه 15 دی 1398برچسب:پروردگارا, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

صفحه قبل 1 صفحه بعد

CopyRight| 2013 , ali navidi , All Rights Reserved
Powered By a.navidi@ymail.com | Template By: alinavidi

درباره سايت





برچسب هاي وب


کشورهاي جهانی بازديد کننده سايت


جاوا اسکريپت-اچ تي ام ال


جستجوگرسايت


موضوعات وب


لینک های مفید








امکانات وب


منوي اصلي


نويسندگان


آخرين مطالب



لینک دوستان


پيوندهای روزانه


لینک های مفید





سايت اشعار مديريت سايت














اخبار لحظه اي


جستجودراين سايت جستجودراينترنت